معنی واژه ها
قلم زنی :کندن نقش بر روی فلزات
عین:مثل /مانند
از کوره در رفتن : کنایه از خشمگین شدن
طاقت:تاب و توان
عمارت :ساختمان /بنا
پلکیدن :آ هسته و آرام حرکت کرن
هر هر خندیدن : پیوسته و بیهوده خندیدن
تو نخ چیزی رفتن : مشغول و متمرکز در کاری شدن
کلافه شدن : سخت ناراحت شدن
قراضه : خراب / کهنه و فرسوده
حوصله : صبر /تاب و تحمل
از زبان افتادن : کنایه از خسته شدن از پر حرفی /به کنایه نتوانستم حر ف بزنم
توذوق کسی زدن:مایوس و ناامید کردن کسی
بار و بندیل : اسباب و اساس
ناشتایی : صبحانه عازم :قصد کننده
تک ودو : تلاش و تکاپو
شوفر:راننده ی اتو مبیل در زبان فرانسه
پوز خند:خنده ای به قصد تمسخر
بیتوته :شب در جایی ماندن
پر پر زدن دل :کنایه از نهایت اضطراب و بی تابی
او قات تلخی : تند خویی
دیزی : دیگ آبگوشت
رونق : رواج
مناره :ستونی بلند در مسجد که در آ> اذان میگویند
آهان : بلی/ آری کار دست کسی دادن : برای کسی مشکل درست کردن
علاف: بی کار و سر در گم
عازم : رهسپار
گوشزد نمودن : یاد آوری کردن / تذکر دادن
زیربار رفتن : کنایه ازپذیرفتن مسئولیت
لب و لو چه تو هم رفتن :کنایه از اخم کردن / غمگین شدن
- یک سطل آب سر کسی ریختن :کنایه از کسی را ما یوس و نا امید کردن