نیایش پایانی کتاب فارسی هشتم
الـهی جـانـب مـن کـن نـگـاهــی مـرا بـنما به سوی خویش راهـی
خدایا! سوی من نگاهی کن و به سوی خود راهی نشانم بده
جانب: سمت و سو، طرف راهنمودن: راه نمایی کردن
نگاهـی کن که رو آرم به سویَـت رهی بنما که جا گـیرم به کـُویـَت
به من نگاهی کن تا روی به سوی تو بیاورم و راهی نشانم بده که در کوی تو جای بگیرم
کوی: خیابان، کوچه
بـه ذکـر خـود بـلـند آوازهام کن رفـیـق لـطـفِ بـی انـدازه ام کن
به یاد کرد خودت مرا مشهور کن و لطف بیاندازهات را با من همراه کن.
بلندآوازه: معروف، شناخته شده، مشهور رفیق: همراه
بـیـفشان از وضـو بر رویم آن آب که از غـفلت نماند در سرم خواب
با وضو آبی به صورت من بزن که در سرم خواب بیخبری باقی نماند.
غفلت: بیخبری
بـه چـشم مرحمت سویم نظر کن شـفـیـع آخـرت ، خـیرالـبـشـر کن
مرحمت: لطف، مهربانی نظر: نگاه شفیع: شفاعت کننده، خواهشگر خیرالبشر: بهترین انسان(حضرت محمّد«ص»)
با چشم لطف و مهربانی بر من نگاهی کن و حضرت محمّد را شفیع من در روز قیامت قرار بده.